سایه ی من جلد سوم به قلم زهرا باقری
پارت سی و هفتم
زمان ارسال : ۱۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
- اینجاست!
صدای مهرداد از هیجان و نگرانی زیاد داشت میلرزید. منم بدتر از اون تنها کاری که اون لحظه خیلی خوب تونستم انجامش بدم دویدن طرف ماشین و باز کردنش بود؛ اما همینکه این کارو کردم یه چیزی از تو ماشین اومد بیرون و یکی گفت:
- آخ!
چون تو چند ثانیهی اول هوش و حواس درستی نداشتم متوجه نشدم اون چیه که از ماشین آویزون شده ولی بعد در کمال تعجب بابا رو دیدم که با عصبانیت سعی میکر
مبین
00پشم برام نمونده اینقدر این پارت هیجان انگیزه خسته نباشی و دستت درد نکنه